نيكادلنيكادل، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

بر بال فرشته ها نيكادل

بدون عنوان

روی دیوار دلم چه کسی بود نوشت پارک کردن ممنوع! من دلی دارم اندازه دریا جاری نفسی دارم چون برگ گل یاس ، سپید درد دل وابکن و پیش بیا که درون دل من عشق تورم دارد عشق من چون گل سرخی پرخار زخم خواهد کرد احساست را کنج دیوار دلم دکه ای دارد دل مملو از روزنه امید و پِر از عطر اقاقیهاییست که تو از کلبه سرسبز بهار دزدیدی در هوای دل من بوی عطر تو و نیلوفر و یاس پیچیده روبرو کلبه قلبم پیداست روی دهلیز ورودی دلم چه کسی بود نوشت عشق کردن ممنوع ! درب بگشا و ببین دلبری چاق و لطیف دلبری ناز و نحیف همه جمع اند که تو بازآیی درد دل وابکنی قفل دل بگشایی نفسی از ته دل چاق کنی کوله بار سفری برداری وبیایی...
24 فروردين 1391

چتر احساس

تو براي دل بارانزده ام چتر شدي و ندانستي كه احساسم چيست من درون دل اين تاريكي كنج ديوار غروب تكيه دادم به دل تنگ كبود آسمان آسمان غرش كرد دل ابرها لرزيد و نمي دانستم ابرها هم از براي دل تنگ آسمان مي گريند و تو چتر احساست را سايه بان دل من مي كردي و نمي دانستي دل بارانزده ام بارانيست . از:ك- دارابي بهار1391 ...
21 فروردين 1391

كودك فرداي من

  كودك فرداي من بشنو از آواي پير و خسته ام بشنو از امروز و از فرداي من پرشده عالم ز بيداد و دغل دور گردون پر ز عادات كهن كودكم آنروز هستي داغ داشت داغ آن ظلم و ستم بر مردو زن كودكم دنياي ما تاريك بود اندر اين گرداب و مرداب و لجن يك طرف فرياد مي زد مردمان آن طرف ديگر فروبسته سخن يك طرف فرياد مردم شور داشت آن طرف شلاق شد مُهر بدن كودك فرداي من غمگين مباش چون كه خواهم ساخت دنيا را به تن عالمي عاري ز اشك و آه و غم عالمي دور از گمان و شك و ظن كه اين چنين رقص كبوترهاي بام مي شود گسترده در افكار من كودكم فردا گل است و باغ و ياد يك گلستان نرگس است و ياسمن آسمان قلب تو پاينده باد كودك امروز و فرداها...
20 فروردين 1391

درنور گلهای مهتاب گون اقاقی

درنور گلهای مهتاب گون اقاقی در زیر باران ابریشمین نگاهت بار دگر ای گل سایه رست چمنزار تنهایی من چون جلگه ای سبز و شاداب گشتم درتیرگی های بیگانه با روشنایی همراز مهتاب گشتم امشب به شکرانه بارش پر نثار نگاهت ای ابر بارانی مهربانی من با شب و جوی و ساحل غزل می سرایم زین خشک سالان و بی برگی دیرگاهان تا جوشش و رویش لحظه های ازل می گرایم در پرده عصمت باغ های خیالم چون نور و چون عطر جاری ست شعر زلال نگاهت دوشیزه تر از حقیقت آه ای نسیم سخن های تو نبض هر لحظه ی زندگانی در نور گلهای مهتاب گون اقاقی در ساکت این خیابان با من دمی گفت وگو کن از پاکی چشمه های بلورین کهسار وز شوق پوینده ی آوان بیابان ...
19 فروردين 1391
1